مداخلات نظامی فرانسه در منطقه ساحل آفریقا نتیجه معکوس داد و به جای تقویت حمایت خود از دوستان آفریقایی خود، بذر بدگمانی و شورش بیشتری را در میان مردمان منطقه کاشت.
الجزیره نوشت: «با کودتای نظامی در «نیجر» در تاریخ 26 جولای، این کشور در صد عناوین اخبار قرار گرفت که تا پیش از آن خبری از این کشور نبود.. سواحل آفریقا در طول تاریخ خود مورد توجه گسترده بین المللی قرار نگرفت و این منطقه چیزی جز گذرگاه سنتی برای عبور کاروان های تجاری و تجارت نمک، طلا و بردگان نبود».
در ادامه بخشهای دیگر گزارش الجزیره را میخوانید: از نظر ژئوپلیتیکی، ساحل آفریقا بین دو فضای کاملاً متفاوت، یعنی آفریقای شمالی و آفریقای جنوب صحرا قرار گرفته است بنابراین منطقه وسیعی از شرق قاره تا غرب آن را تشکیل میدهد. کشورهای ساحل امروزه پنج کشور از جمله مالی، نیجر، چاد و موریتانی و بورکینافاسو را شامل میشود».
کشورهای ساحل آفریقا از نظر اقتصادی جزو فقیرترین کشورهای جهان محسوب می شوند، اما در مقابل از منابع معدنی مانند طلا، اورانیوم و فسفات و همچنین منابع نفتی مهم برخوردار هستند که به منطقه اهمیت ژئواکونومیکی داده است.
از نظر سیاسی، این کشورها به کانون بحرانهای شناخته شدهای تبدیل شدهاند که همواره تکرار میشود، از کودتای نظامی گرفته تا بحرانهای سیاسی ناشی از فساد و نهادهای ضعیف که باعث میشود رشتهای که نظامها و جوامع سیاسی را به هم پیوند میدهد، ضعیفتر از آن باشد که موجب تشکیل دولتهای واقعی شود.
اما استعمار در درجه اول مسئول وخامت اوضاع کشورهای ساحل آفریقای امروزی است و وقتی از استعمار در کشورهای ساحل صحبت می کنیم، به طور خاص منظور فرانسه است. پاریس با صدور فرمانی در سال 1895 به طور رسمی کنترل منطقه را به دست گرفت و آفریقای غربی را به عنوان منطقه «فرانسوی» اعلام کرد تا قدرت را در دست نیروهای اشغالگر فرانسوی متمرکز کند و پس از آن فرانسه قانون جدیدی در مورد تشکیل ارتش و سایر دستگاه های نظامی وضع کرد که به پاریس کمک میکرد تا کنترل خود را بر کل منطقه گسترش دهد.
هشت سال پس از این قانون، در سال 1908، فرانسه مجموعهای را بنیان نهاد که «آفریقای استوایی فرانسوی» نامیده میشد که گابن، کنگو مرکزی، اوبانگی (آفریقای مرکزی) و چاد را گرد هم آورد و همه این مناطق تحت تسلط استعمارگران فرانسوی قرار گرفتند. فرانسه پس از ورود به جمهوری چهارم، تمامی ساکنان آفریقای غربی فرانسه را شهروند فرانسوی دانست.
این وضعیت دیری نپایید، زیرا کشورهای فرانکوفون آفریقا (کشورهای فرانسوی زبان) در نهایت استقلال خود را به دست آوردند، اما فرانسه ساده لوح نبود که به راحتی تمام منابع این منطقه را که قبلاً در اختیار داشت، واگذار کند. بنابراین، پاریس استراتژی یکپارچهای را با هدف دستیابی به دو هدف اصلی در قاره آفریقا، به ویژه در ساحل و غرب آفریقا ایجاد کرده است: اول نفوذ در منطقه به شکل عمیق که از گرایشهای آزادیخواهانه کشورهای آفریقایی تأثیر نپذیرد و دیگری روبط ویژه خود با رهبران این کشورها را در تمامی سطوح حفظ کند.
مداخله نظامی یکی از مهمترین اشکال حضور فرانسه در مستعمرات سابقش بوده است، از زمان ژنرال شارل دوگل که به تعدادی از رژیم های آفریقایی – اغلب دیکتاتوری – عنوان «رژیم های دوست» را اعطا کرد، از نظر آماری، منطقه ساحل آفرقا شاهد حدود 40 مداخله نظامی فرانسه از سال 1960 بوده است که جدیدترین آنها عملیات «سروال» (مالی – ژانویه 2013) و «برخان» (عملیات ضد شورش فرانسه در ساحل آفریقا – اوت 2014) بود.
اما این مداخلات نظامی فرانسه نتیجه معکوس داده است و به جای اینکه پاریس حمایت خود را از دوستان آفریقایی خود – همانطور که ادعا می کرد – تقویت کند، بذر تردید و شورش بیشتری را در میان مردمان منطقه و حتی متحدان فرضی خود در بین رهبران نظامی کاشت. در سال 2020، دومینو در منطقه ساحل از طریق کودتاهای نظامی شروع به سقوط کرد که منجر به سرنگونی رهبران طرفدار فرانسه در مالی، سپس در بورکینافاسو و در نهایت در نیجر شد که همه اینها نشان میدهد نقشافرینی پاریس در قاره آفریقا در حال پایان است.